داشتم در جواب دوستی که نوشته بود " زن بودن، بزرگترین شانس و بزرگترین دغدغه است" می اندیشیدم و فکر می کردم زن بودن برای من شبیه چیست؟ چه معنایی دارد؟ و اصلا خودم را چگونه می بینم.
چند ثانیه طول کشید تا بنویسم " زن بودن شبیه روییدن گیاه است. مبارزه می کنیم تا جوانه بزنیم، برخی فکر می کنند هرس که بشویم، زیباتر و پربارتریم. برخی هم گمان می کنند می توانند تکه هایی از وجودمان را برای تزئین زندگی اشان ببرند. در نهایت اما اگر یاد بگیریم چگونه به رشد ادامه دهیم، زیبایی خلقت کامل می شود."
"زن بودن" برای شما چه تعریفی دارد؟
*** پ.ن.1 - وقتی خواستم پی نوشت بنویسم، یکباره احساس غریبی کردم. چقدر آن روزهایی که پی نوشت می نوشتیم ، دور به نظر می رسند. دور...
*** پ.ن.2- به تازگی متوجه شده ام در آیینه خودم را جوانتر و زیباتر از تصویری که در عکسها ثبت می شوند، می بینم. یک حسن این موضوع این است که هر روز به خودم لبخند می زنم و قربان صدقه خودم می روم از شوخی گذشته، حال خوبی است. انگار اعتماد به نفسم بیشتر می شود. اما بدی اش این است که وقتی در قاب دوربینی تصویرم ثبت می شود، به خودم خیره می شوم و احساس غربت می کنم. آن دیگری را نمی شناسم. انگار زنی که در عکس به دوربین لبخند می زند، من هستم که با ماشین زمان از ده سال آینده آمده ام.