من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

بومرنگ ذهنی

این پست فقط یک تخلیه ذهنی است. 


هرکار کردم این موضوع را فراموش کنم، دیدم نمی شود که نمی شود. اینهم از ذهن گیرکننده من! یکی نیست به او بگوید آخر مگر چه موضوع مهمی بود که این چند روز مثل بازی یویو تکرارش کرده ای؟

موضوع مردی است که هر روز عصر در پارک نزدیک محل کارم پیاده روی سریع می کند. صد البته که این موضوع اصلا ذهن مرا درگیر نکرده است. چیزی که مثل بومرنگ می رود و می آید اینست که بنده ایشان را در تمام طول روزهای عبور آلودگی هوا از حد مجاز، بدون ماسک در حال پیاده روی دیدم. و هربار با خودم فکر کردم چرا این مرد متوجه نیست که این پیاده روی سریع هیچ سودی که ندارد هیچ، برای ریه ها و قلبش ضرر هم دارد. بلافاصله هم به فکرم می رسید که مگر تو وکیل وصی مردم هستی؟ " به تو چه؟"

از آنجایی که این ذهن در گام های آن مرد گیر کرده بود، تصمیم گرفتم بنویسم بلکه از ذهنم خارج شود. باشد که رستگار شوم!