من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

بومرنگ ذهنی

این پست فقط یک تخلیه ذهنی است. 


هرکار کردم این موضوع را فراموش کنم، دیدم نمی شود که نمی شود. اینهم از ذهن گیرکننده من! یکی نیست به او بگوید آخر مگر چه موضوع مهمی بود که این چند روز مثل بازی یویو تکرارش کرده ای؟

موضوع مردی است که هر روز عصر در پارک نزدیک محل کارم پیاده روی سریع می کند. صد البته که این موضوع اصلا ذهن مرا درگیر نکرده است. چیزی که مثل بومرنگ می رود و می آید اینست که بنده ایشان را در تمام طول روزهای عبور آلودگی هوا از حد مجاز، بدون ماسک در حال پیاده روی دیدم. و هربار با خودم فکر کردم چرا این مرد متوجه نیست که این پیاده روی سریع هیچ سودی که ندارد هیچ، برای ریه ها و قلبش ضرر هم دارد. بلافاصله هم به فکرم می رسید که مگر تو وکیل وصی مردم هستی؟ " به تو چه؟"

از آنجایی که این ذهن در گام های آن مرد گیر کرده بود، تصمیم گرفتم بنویسم بلکه از ذهنم خارج شود. باشد که رستگار شوم!

نظرات 10 + ارسال نظر
کیهان دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 08:03 http://mkihan.blogfa.com

روز و روزگارتان خوش و برایتان آرامش و سلامتی آرزو می کنم.آمین

سپاس

تندرست باشید

کیهان چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 08:21 http://mkihan.blogfa.com


صبحتان خوش

ایامتان خوش

کیهان دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 16:44 http://mkihan.blogfa.com

مرسی زویا جان برای همه چی

بهار شیراز دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 13:12

اگه منِ فضول جای شمو بودم، بهش میگفتم ماسک بزنید و راه برید بهتره...بوخودا

بندباز سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 11:25 https://dbandbaz.blogsky.com/

خب شاید هم می خواد با این حرکتش به خودش و بقیه روحیه بده!... بگه که ادامه میده... که خسته و ناامید نمی شه!
شاید دلش میخواد یکی اونو ببینه!! یکی که...

دیگه خیلی مثبت اندیشانه بود. دست وسوت و هورا

شیطونی ؟ داریم؟

بندباز شنبه 14 دی 1398 ساعت 09:14 https://dbandbaz.blogsky.com/

سلام
یه وقت هایی آدم عجیب دلش می خواد طرف را صدا کنه و ازش بپرسه آقا چرا با وجود این شرایط این کار رو انجام می دیدید؟!
یه وقتهایی ما کارهایی می کنیم که اصلا به دلیلش فکر هم نکردیم...

سلام

لابد می گه " به تو چه؟" ... خب خودم به خودم میگم دیگه

فرض را میگذارم که به هیچ چیزی امید نداره. مطلقا هیچ ! و بخاطر همین براش فرقی نمیکنه از هوای آلوده بمیره. حتی ترجیحش اینه که زودتر بمیره...
البته چهره اش این چیزها را نشان نمیده. ظاهرش خیلی موجه و چهره اش آرام و مصمم هست

گودول شنبه 14 دی 1398 ساعت 07:02

طیف مهربانی هایت چه گستره عظیمی دارد

عظیم تر از مهربانی های شما نیست

خرداد شنبه 14 دی 1398 ساعت 01:30

1.شاید در حال خودکشی تدریجی ه :)
2. آدم تنهایی و میخواد توی مردم باشه و خجالتی برای همین سریع از بین مردم رد میشه :)
3. خودش میدونه هوا آلوده ست واسه همین سریع میره آلودگی روش کمتر اثر کنه مثلا :))
4. آدم دگماتیسمی ه و ورزش رو ورزش می دونه و برای سلامتی مفید در هر شرایطی. حتی اگر پیاده رویش از کشیدن قلیون سمی تر باشه
5. عاشق ه. دیگه کوه دم دست نبود زده به پارک :))
6. خواسته نظر زویا رو جلب کنه :)

درود بر وکیل و وصی مردم :)

درود بر شما

اصلا فکر کنم فقط هدفش همون 6 بوده
دقت کردی الان کلی گزینه اضافه کردی و مشغولیت ذهنی منو 6 برابر؟؟؟ این انصافانه است؟

مریم جمعه 13 دی 1398 ساعت 10:31 http://gol5050.blogfa.com

شاید چون آنچه را که نمی بینیم باورش نداریم. وقتی در متن آلودگی باشی به جز چند نشان مثل سوزش و آبریزش چشم و احتمالا سرفه، چیزی قابل لمس و مشاهده نیست.

اینبار فرق داشت. غبار طوری بود که 10 متر جلوتر تیره و تار بود

کیهان چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت 08:56 http://mkihan.blogfa.com

درود بر شما
خوب راستش ما هر روز ممکنه چندین کار احمقانه بکنیم البته به زعم دیگران!
و مهمترین قسمت قصه این است که کمتر توجه کنیم
مرسی که هستی زویای عزیز

درود بر شما

شاید من زیاد از حد جان عزیز هستم و برام جا نمیفته چطور یک نفر تمام هشدارهای ایمنی را نادیده میگیره

سپاس از همه الطاف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد