من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

وقت تنگ است و جهان جای گذر ...

همیشه می دانستم توجه، چقدر حال دل آدمها را خوب می کند. چقدر آنها را آرامتر و خوش خلق تر می کند. بسیاری از وقتها سعی می کردم قلب آدمها را لمس کنم و خیلی زود به چنان حس راحتی ای می رسیدند که آرام می شدند. 

 اما به تازگی مچ خودم را گرفته ام که بعضی ها را از قصد نادیده می گیرم. کندوکاو کردم و متوجه شدم، آنها همانهایی هستند که روزگاری حال بدشان را برسرم آوار کرده اند. یا باعث بوجود آمدن خاطره ای بد شده اند که تمام خاطرات خوب را کمرنگ کرده است. 

با اینکه نسبت به گذشته بی تفاوت تر شده ام  اما مواقعی که آزرده می شوم کم نیست.  از ادعاها، نصیحت های مداوم، اظهار فضل های بی مورد،  فخر فروشی ها، کسانی که خود را زرنگ می دانند و متوجه نیستند اگر زرنگی هایشان را به رویشان نمی آوری معنی اش این نیست که نفهمیده ای، یا حتی کسانی که سعی می کنند رفتارهای زشت خود را نادیده گرفته و تمام دنیا را مقصر ناکامی ها و تلخکامی هایشان بدانند، و در نهایت آدمهایی که سعی می کنند من و احساسم را به بازی بگیرند... چنان عصبانی و آزرده خاطر می شوم که لحظه ای نمی توانم ارتباط بین منطق و احساسم را پیدا کنم. اینطور مواقع دامن احساسم را جمع می کنم و با ترشرویی می روم. 

کینه به دل نمی گیرم. اما دیگر اجازه نخواهم داد آدمها از حسن خلقم سوء استفاده کنند.