من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

به نام فروردین

امروز آخرین روز از عجیب ترین فروردین عمرمان است. چه حس های عجیبی را تجربه کردیم. نتوانستیم عزیزانمان را در آغوش بگیریم و رویشان را ببوسیم. نتوانستیم با دوستانمان در کافه ها دیدار کنیم، یا در پارک ها قدم بزنیم یا  دسته جمعی  عطر شکوفه ها را با فراغ خاطر ببلعیم و قهقهه زنان بهار را جشن بگیریم. ترسیدیم دست های همدیگر را لمس کنیم. ترسیدیم کنار هم بنشینیم و خوراکی هایمان را تعارف کنیم. 

خیلی از روزهای فروردین امسال، دورکاری کردم. این یک ماه هم سخت و طولانی گذشت، هم تند و سریع. عجیب است نه؟  آخر روزهایی که نتوانی از این هوای دل انگیز استفاده کنی، باران را پشت پنجره ببینی، شکوفه ها را به سختی و حین حرکت اسنپ! از پشت شیشه ی پنجره ای غبار گرفته و نه از نزدیک ببینی، سخت می گذرد دیگر... و چه تند می گذرد وقتی هر روز که از در بیرون می روی جوانه های نورسته درختان و گیاهان چنان تغییر کرده اند که انگار سالهاست بیرون نبوده ای. 

این فروردین عجیب ترین تولدم را هم تجربه کردم. بدون حضور خواهر بزرگم و پسرهایش. همان که باهم مثل دوقلوها بزرگ شدیم. از روز قبل تولدم به تلنگری اشکم جاری شد.  همکارانم  و دوستانم تبریک گفتند، قطرات اشکم چکید. فهمیدم اینترنتش قطع شده باز هم قطرات اشکم چکید. مادرم تبریک گفت اشکم چکید. اصلا تمام مدت واشر چشمانم خراب شده بود. هیچ منطقی حریفش نمی شد. حرف می زدم و می خندیدم و باز وسط حرف ها و خنده هایم چشمانم خیس می شد. خودم هزار دلیل برای آرام کردن خودم داشتم ، اما فقط مدت کوتاهی اثر می کرد. دوباره با یک تبریک مجازی دیگر واشرها شل می شدند. خواهر کوچکم تماس تصویری گرفت ، بغض کردم و اشکم چکید. دخترک عزیزم آنقدر همراه شوهرش حرف زدند تا حالم بهتر شود. آخر چه کنم با اینهمه مهربانی هایشان؟  

صبح روز تولدم وقتی قطره اشک سمج داخل ماشین از چشمم چکید، یک کوچه مانده به شرکت  پیاده شدم که سنگ هایم را با خودم وا بکنم. به خودم گفتم این بود آن عهد ها که بسته بودی. بقیه را دق دادی. شکر که همه سالم هستیم. چه آدم لوس و بی منطقی هستی؟ ای خانم لوس و ننر، دلت تنگشون شده قبول! دلت می خواهد همه کنارت باشند هم قبول!  حالا فکر کن آن سر دنیایی . یا آنها دنبال سرنوشتشان هستند. مگر آنقدر خودخواه هستی که نگذاری به زندگی اشان برسند. فکر کن این ویروس نیست. گرین کارت سعادت است... بعد هم با تماشای درخت ها، گل ها و نفس عمیق کشیدن و قدم زدن حس بهتری پیدا کردم.

 عصر که به خانه رسیدم، در مقابل کیک خوش آب رنگی که خواهر دیگرم آماده کرده بود لبخند زدم. سعی کردم سرِ صبر موهایم را سشوار بکشم و آرایش کنم. وقتی صدایم کردند زودتر بروم کیک بخوریم، گفتم می خواهم خوب آرایش کنم و عکس بگیرم تا آن روز را برای همیشه بیاد داشته باشم. در واقع می خواستم یادم بماند اشکال ندارد درونم یک کودک  احساساتی دارم که دو روز است از سر دلتنگی برای خواهرش، یک دختر گرگرو شده. بعد روبروی کیک تولدم نشستم. سعی کردم لبخند بزنم. توی چند عکس مثل کتک  خورده ها افتادم . اما بالاخره دو تا عکس خوب از آب در آمد. 

یک ساعت بعد، تلفنم زنگ خورد و تماس تصویری با عشق ترین خواهر و خواهرزاده ها برقرار شد. مادر طاقت نیاورد و گفت که گریه کرده ام و باز هم واشرها خراب شد

نظرات 7 + ارسال نظر
کیهان چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 14:03 http://mkihan.blogfa.com

پروانه سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 16:14 http://noghtesarekhat20.blogfa.com

سلام
منم فرودینی ام...
نو شدنت مبارک دختر بهار

نوشدنت مبارک دختر فروردینی مهربون

دختر انتظار دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 ساعت 12:44

سلام زویا خانم جونم . تولدتون با تاخیر مبارک . حیف اون چشمهای زیبا نیست که گریه کنند
الهییییییی همیشه بخندید و شاد باشید در کنار خانواده مهربون محترمتون

سلام دختر انتظار عزیزم

سپاس نازنینم. گریه که خوبه. چشم را جلا میده الهی همیشه خودت و خانواده عزیزت تندرست باشید . دلت شاد دوست مهربونم

بهار شیراز شنبه 6 اردیبهشت 1399 ساعت 07:41 https://baharammm.blogsky.com/

فدای اون واشر هایت بانوووووو...بیا بغلم خودم نازوتو میخرماااا...تولدت هزاران بار مبارکککککک.... شاد و تندرست باشی عزیزم

قربون آغوش پر مهرت عزیزم. سپاس

تندرست باشی بهار پر انرژی

کیهان چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 08:03 http://mkihan.blogfa.com

تولدتان خجسته باد و برایتان سلامتی و دل خوش آرزو می کنم.آمین
خوب دیگه ما فروردینی ها همگی همینگونه ایم! ظاهری بی تفاوت و کمی خشن اما قلبی بسیار رقیق و احساساتی دست خودمان که نیست!
راستش زویا جان من هم اگر ببینم حتا لباس کسی تا حدودی کهنه است به زور می تونم جلوی سرازیر شدن اشکمو بگیرم! بعد به خودم نهیب می زنم مرد گنده این چه وضعیه!
باور می کنی تا حالا چندین بار شنل و پالتو و کاپشن خودمو از تنم در آوردم و دادم به کسی که فکر می کردم بیش از من احتیاج داره...
برایت بهترینها را آرزو می کنم بانوی مهر و امید

زادروز شما هم با تاخیر خجسته باد و تندرستی اتان مدام

شما چقدر رقیق القلب هستید البته منهم نسبت به اطرافم بی تفاوت نیستم ولی تا بحال تا این حد مهربان نبودم

تندرست و شادمان باشید و همواره بهترینها برایتان اتفاق بیفتد

مریم دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 ساعت 01:36 http://gol5050.blogfa.com

وای زویا جان تولدت مبارک باشه عزیزم. ان شالله سلامت و شاد باشی. غصه نخور امسال برای همه همین طور بوده.
میشه چند تا واشر سالم تهیه کنی که انقدر اشک نریزی
یه سبد پر از گلهای بهاری خوش عطر و بو تقدیمت

مریم نازنینم سپاس حالم خوبه وغصه نمی خورم. فقط فهمیدم چقدر رابطه احساسی ام عمیقه
نگران واشرها نباش. اونا سالمن. ایراد رو پیدا کردم

دو تا سبد گل یاس تقدیم قلب مهربونت

بندباز دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 ساعت 00:23

الهییییییی
خدا برای هم حفظ تون کنه. این دلتنگی ها و اشک ها رو خوب می فهمم. منم برای خانواده م خصوصا مامان و بابا همین حال رو داشتم. برای همه ی ما این روزگار عجیب و غریب و پراسترس داره می گذره... امیدوارم به خیر بگذره و بتونیم از تجربیاتش در آینده با شادی حرف بزنیم.
تولدت دوباره مبارک

میدونی دارم به شناخت جدیدی از خودم میرسم و این خوبه. از بس همیشه این خواهرم کنارم بوده، انگار هیچوقت لازم نبوده دلم اینقدر براش تنگ بشه. امسال فهمیدم عمق دوست داشتنم چقدره.
دارم یه جاهایی با خودم مهربانتر میشم. یه جاهایی به خودم سخت می گیرم. یه جاهایی یادم میفته خودم را نوازش نکردم. یه جاهایی یادم میفته چقدر حواس پرت بودم. نعمتی بهمون داده شده بیدار بشیم

سپاس دوست نازنینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد