من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

حال ما خوب نیست. باور کن

حالم دگرگون است و نمی توانم یا بهتر است بگویم نمی خواهم آنچه را شنیده ام را باور کنم. یک مرد برای خرید مایحتاج مهمانهایش می رود و بی هیچ جرمی، جنازه اش بر می گردد.

آنچه حالم را ویران تر می کند این است که جان آدمی در این حد بی‌ارزش شده است. یقین دارم انسان کنونی تفاوت چندانی با اجداد غارنشینش ندارد. او نمی توانست از منطق و کلمه برای ارتباط استفاده کند، پس از قدرتش استفاده می‌کرد. انسان کنونی که همه ابزارها و دانش های ارتباط را دارد، اما استفاده از قدرت را ساده ترین راه اعمال نظر می‌داند. 

در این حال ناخوش، خانواده قصد کرده بودند فیلمی از زنی  ببینند که می خواست انتقام مرگ پدر و فرزندش را بگیرد. ببین قدرت رسانه در چه حد است که زنان و مردانی دیگران را سلاخی می کنندو داستان چنان ساخته و پرداخته شده که بیننده نگران است برای این قصاب انتقام جو خطری پیش نیاید! فقط چند صحنه گذرا از فیلم را دیدم و از آن حجم خشونت و خون، تمام بند بند وجودم درد می‌کند.

 دوستی می گفت " روح ما در زمان تولد انتخاب کرده است که به چه شکلی و در کجا به دنیا بیاید" حالا سوال اینجاست که اگر انتخاب من اینجا و اکنون بوده است، روحم چه هدفی را دنبال می کرده است؟



نظرات 7 + ارسال نظر
آران چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 13:44 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

سالهاست حال خوب از ما رو برگردانده.!
" ما " خود خواسته ایم.. چنین باشیم.؟!


چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کسی نمی آید
صفای گمشده آیا
بر این زمین تهی مانده باز می گردد ؟
اگر زمانه به این گونه
پیشرفت این است
مرا به رجعت تا غار
مسکن اجداد
مدد کنید
که امدادتان گرامی باد
همیشه دلهره با من
همیشه بیمی هست
که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد
همیشه می گفتم:
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن
در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است
خوب است

حمید مصدق

نظر صددرصدی در اینباره ندارم. اما براساس چیزی که در زندگی تجربه کرده و آموخته ام هرگاه می خواهم جهانم تغییر کند، باید از درون تغییر رویه بدهم.
شاید ما باید تغییرات بنیادی داشته باشیم تا بیشتر از آنچه از دست داده ایم بدست آوریم.
شاید!

گودول دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 11:11

درود بر زویا
شاید اگر نفت نبود و تنگه هرمز نبود حال روزمان خیلی بهتر از امروز بود، دشمنهای دوست نمای روسیه و چین با فروش اجناس بنجل به ما و امریکا با فروش اسلحه به کشورهای همسایه میخوان ما اوضاع ما همین باشد که هست ، هیچ کشوری دلش به حال ما نسوخته و نمی سوزد اونم وقتی که خودمون به فکر هم نوع و هم وطنمون نیستیم.

درود بر شما

خودمون به فکر هیچ چیزی نیستیم. شبیه قورباغه ای شدیم که در تشت آب سرد شنا می کرد. شعله را روشن کردند اما نفهمیدیم این گرم شدن لذت بخش نیست. مرگ است.

مریم چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 12:01 http://gol5050.blogfa.com

درد ما زویا جان اینه که با گفتگو بیگانه ایم و همونطور که گفتی فقط با اعمال زور و فشار می خواییم حرفمون رو به کرسی بنشونیم.
انقدر اخبار ناراحت کننده شنیدیم که ترجیح میدیم خاموش باشیم چون یادآوری چنین خبرهایی عین همون مصیبته.

لال شدیم. بارها در این جای دنیا، از شدت درد و ضربه لال شدیم.

خرداد یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 18:01 http://haraaf.blogfa.com

باور می کنم.

کیهان یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 09:03

مرسی که هستی زویای عزیز
همینکه دوستانی مثل شما هستند و حضور دارند بسی جای امیدواری و دلگرمی ست...
مرسی باز هم برای همه چی

حضور شما هم مایه دلگرمی است. تندرست و شاد باشید

بندباز شنبه 2 آذر 1398 ساعت 12:17 https://dbandbaz.blogsky.com/

سلام زویا جان
یک وقتهایی فکر می کنم شاید همه مان داریم یک اشتباه بزرگ می کنیم! یک چیزی را از قلم انداخته ایم که خیلی اساسی است!...اما نمی دانم چیست؟
شاید همه داریم اشتباه می بینیم؟ اشتباه درک می کنیم؟ واقعا دود از سر آدم بلند می شود. کشوری به این جواهری اینطوری دارد حیف و میل می شود... دود می شود می رود هوا...

سلام عزیزم

چه خوب امروز خبری ازت دارم.
قطعا موضوع مهمی را جا انداختیم

کیهان شنبه 2 آذر 1398 ساعت 08:00

حال ما هم خوب نیست بانو
سالهاست اسن صحنه ها تکرار می شود
از هشتاد و هشت و حتا قبل از آن
و من دیدم و بودم آن زمان نیز
و هر بار و هر بار ...انگار مردمان من بیگانگانی هستند در سر زمین خود!!! یا کسانی که مملکتشان اشغال شده است و باید سر کوب شوند!
راستش روح من شاید جایی را انتخاب کرده باشد برای بدنیا آمدن اما قطعن خودم برای برگشتن به اینجا تصمیم گرفتم!!!
و دیگران می گویند که چه احمقی هستی...بگذار باشم گاهی حماقت خود نیز یک نحوه زندگی ست

دلم می خواهد امیدوار باشم به اینکه حال همه امان خوش شود. فعلا که دسترسی به صفحه شما و بقیه دوستان ندارم. این هم مزید بر حال ناخوشم.
امیدوارم هرگز پشیمان نشوید از اینکه برگشتید. من که پشیمانم خیلی پیشتر، نتوانستم خودم را به مهاجرت قانع کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد