ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
"دوستش داشتم" اثر آنا گاوالدا حکایت مردی است که جسارت پذیرفتن عشق خویش را ندارد. با بهانه های پی در پی، هم از قبول قلبی که به خود وابسته کرده است سرباز می زند و هم عمیقا می خواهد معشوقش را برای همیشه پیش خود نگه دارد.
چقدر چهره مرد داستان برایم آشنا بود. چقدر زن و دردهایش را می فهمیدم؛ هر چند که داستان از زبان او نبود. و چقدر حق دادم وقتی رها کرد و رفت...
یه همچین آدمایی رو باید تنها گذاشت...
موافقم
درود برشما. بعد از وقفه ی طولانی، خوب شد که دوباره نوشته ای از شما دیدم. هیچ چیز بدتر ازاین نیست که کسی رو وابسته ی خودت کنی و بعد فاصله بگیری.
درود بر شما
بدتری هم وجود دارد. بدانی کسی که دوست داری، جسارت بیان علنی عشقش به تو را ندارد، همچنان تو را در بلاتکلیفی نگه می دارد و همچنان بمانی و امیدوار باشی تغییری بوجود می آید.
بدترین چیزها ظلم به خودمان است