من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

خیال کن و ببین جهان چه زیبا می شود.

نمی شد سن دقیق اش را حدس زد. انگار دچار پیری زودهنگام شده باشد. اما حداقل 60 سال داشت. سمت راستش زنی با چادر مشکی نشسته بود و با نگاهی جدی به جلو می نگریست.

مرد، شیشه پنجره سمت خودش را تا انتها پایین آورده بود و سیگاری در دست داشت. بنظر می رسید تازه سیگار را روشن کرده باشد. یکباره چنان سرفه ای کرد که ناچار شد پشتش را به جلو خم کند و انگار تلخی زیادی به حلقش رسیده باشد چهره درهم کشید. درست پس از این اتفاق، انگار صحنه ای از یک انیمیشن اجرا شود، دیدم که هنجره و گلو و ریه های مرد از دهانش بیرون آمدند، نفسی کشیدند و دوباره سرجایشان برگشتند! یک لحظه انگار صورت مرد از کنارهای دهانش باز شد و به عقب کشیده شد تا این اعضا به بیرون بپرند.

به تصوری که در خیالم شکل گرفته بود خندیدم. فکر کن هربار یک نفر کاری می کند، دنباله اش در دنیای انیمیشن اتفاق بیفتد 

نظرات 3 + ارسال نظر
گودول جمعه 2 آذر 1397 ساعت 10:47

گاهی در خلوت با خودم فکر میکنم مثل نوشتن و پاک کردن اگر میشد برخی حرفها و کلمات گفته شده را پاک کرد خیلی خوب میشد

آره کاش میشد. تازه علم ثابت کرده صدا در فضا باقی می مونه. حرفی که زدیم جاودانه میشه

بندباز چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت 17:33 http://dbandbaz.blogfa.com/

زویا!... بعضی هاش رو هم نمی شه تصور کرد ها!!

حالا بعضی هاشو ول کن. بقیه رو تصور کن

مریم سه‌شنبه 8 آبان 1397 ساعت 22:25 http://gol5050.blogfa.com

سلام. تصور زیبایی هست. شبیه سایمون در دنیای نقاشی. که با یه گچ همه چیزو درست می کرد. اگه از چیزی وحشت داشت پاکش می کرد. کاش زندگی این طور بود.

سلام. چه تشبیه به جایی . اصلا یاد سایمون نبودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد