ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دلم برای نوشتن تنگ شده است.
واقعا تمام حس و حالی که از ننوشتن دارم را این جمله بیان نمی کند. فقط بیان حس دلتنگی است از چیزی که بوده و دیگر نیست. انسجام کلامم گسیخته است. آنقدر در هیاهوی روزها در جستجوی یافتن راه ها هستم که فراموش می کنم نوشتن چقدر حالم را خوب می کند.
نه اینکه با نوشتن غریبه شده باشم، اما نوشته هایم برداشتهایی است که از درسهای پیش رویم می گیرم. نه آنچه از درونم میتراود و شادابم می سازد. بعد فکر می کنم چگونه روزهایی نه چندان دور با هر اشارتی، حرفی روی این صفحه می نشست؟ چگونه شوق نوشتن هر ساعت از روز مرا به اینجا می کشاند؟ چگونه درونم پر از حرف بود؟
راستی چرا هیچ حرفی نیست؟ نه گله ای ! نه افسوسی! نه شکایتی! تنها دویدن مانده است و گره زدن سرنخ ها برای بافتن قالی آینده... .
یک حلقه گمشده است ... بی نقطه ، بی پایان
چه خوبه که هنوز مینویسی .... مانا باشی
نوشتن کشتی نجاته. مرسی عزیزم
سلام
وبلاگ هم مثل نوشتن نامه شده و کم کم فراموش میشه
سلام سوت و کور شده. اما حتما عاشقها راهی برای نوشتن پیدا می کنند
ولنتاین باس مردونه باشه
http://veryveryinteresting.com/?p=102
ready up و منتظر حضور سبزتان.
دالی موشه
http://veryveryinteresting.com/?p=80
ready up و منتظر حضور سبزتان.
انگار همه گم گشته این دنیا هستیم . زمانی چقدر حرف داشتیم برای گفتن و نوشتن
راستی چه به روزمان آمده ؟
امیدوارم بزودی پیدایش کنید .
سپاس . عاقبت جوینده یابنده است