من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

هزارپا

عکسی از هزارپایی در شبکه ای اجتماعی منتشر کردم. هزارپایی که مهمان خاک گلدانم بود. گلدانی که به تازگی مهمان فضای کارم شده است.

اما واکنش ها جالب بود.

- دوست و همکاری گفت « چقدر از هزارپا می ترسم! »

- دوستی گفت "خوب شد در غذایت نبود »

- دوستی دیگر گفت «خوشی؟ آخه هزارپا؟» 

گفتم : دوستش دارم .

 گفت «باشه»

- پسر دایی گفت « پاهاشو شمردی ؟  واقعا هزارتاست؟» 
گفتم « همه میگن هزارپا، تو هم بگو هزارپا » 

گفت « بزار یه مدت بگذره، بعد پاهاشو بکنیم بشه کرم  

یکی خندید ، یکی بی تفاوت بود. یکی به شوخی دیگری خندید. اما برای من فقط دیدن هزارپا پس از سالها یک خوشی کوچک بود. امروز ناچار شدم هزارپا را به باغچه جلوی شرکت بسپارم تا همکار جان کمتر بترسد.

نظرات 2 + ارسال نظر
بندباز شنبه 20 مرداد 1397 ساعت 21:06 http://dbandbaz.blogfa.com/

راستش زویا جان
به شخصه چندین بار توسط اقوام طلایی رنگ همین جناب هزارپا، دچار گازگرفتگی بدی شدم! آخریشم گردنمو گاز گرفت، اونم موقع خواب!... به همین خاطر به هیچ عنوان دوستشون ندارم.

اوخ اوخ چه بد

کاوه جمعه 5 مرداد 1397 ساعت 00:18 http://naniii.blogfa.com

سلام. هزارپا سم نداره علیرغم ظاهرش. آفرین سپردید به باغچه. نکته جالب اینهست که کمتر با طبیعت و گیاهان و جانوران ارتباط برقرار میکنیم ٬٬٬ میکنند...

سلام

خب حتما اولویت هامون چیزهای دیگه است که مهمتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد