ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
"دوستش داشتم" اثر آنا گاوالدا حکایت مردی است که جسارت پذیرفتن عشق خویش را ندارد. با بهانه های پی در پی، هم از قبول قلبی که به خود وابسته کرده است سرباز می زند و هم عمیقا می خواهد معشوقش را برای همیشه پیش خود نگه دارد.
چقدر چهره مرد داستان برایم آشنا بود. چقدر زن و دردهایش را می فهمیدم؛ هر چند که داستان از زبان او نبود. و چقدر حق دادم وقتی رها کرد و رفت...
وقتی دکتر گفت" بخاطر اختلال در تخمک گذاری این درد بوجود آمده و ظرف 48 ساعت باید برطرف شود" هم نفس راحت کشیدم هم دلم برای تخمک بیچاره سوخت.
دردی عجیب در دلم احساس می کردم. با دلسوزی خطاب به تخمک بی نوا گفتم " فکر نکن فقط تو ناراحتی که پس از رها شدن و در کمتر از 15 روز، نیست می شی. من هم دلم میخواست حداقل یکی از شماها تبدیل به موجودی با ارزش میشد. اما حالا که نمیشه، پس رها کن و برو و بیش از این خون به دلم نکن"
درد عجیبی بود. حس می کردم از جایی از عالم کنده می شوم...