ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
لیوانم را آب گرفتم که آثار دمنوش زنجیبل شسته شود و تقریبا بلافاصله به سمت آب سردکن رفتم. حین پر کردن لیوان از آب، متوجه قطرات آبی شدم که از دست چپم به زمین می چکید. هیچکدام از همکاران اطرافم نبودند اما از اینکه زمین خیس و لک می شد، معذب شدم. یاد همکار قدیمی افتادم که نسبت به این اتفاق حساس بود. اگر همکاری با دستی که آب از آن می چکید در شرکت راه می رفت، شاکی می شد. یکبار می گفت:"توی خونه هم همسرم حق نداره با دست خیس راه بره. تمام سرامیک ها لک می شن و کلافه ام می کنند." از زمانی که این حرفها را شنیده ام، نسبت به سرامیک های خانه حساس شده ام. البته که هر بار لکه آبی می بینم تی به دست نمی شوم. اما هربار یاد همکارم می افتم و حق می دهم که این را تحمل نکند. واقعا زیبایی و نظافت خانه را تحت تأثیر قرار می دهد.
دیروز با دوستانی به طبیعت گردی رفته بودیم. جایی برای استراحت نشستیم . یکی گفت قبلترها که تازه طبیعت گردی را شروع کرده بود، 10 بار از مسئول تور پرسیده بود " پس توالت چی میشه؟" و یا اصرار داشت که ظاهرش مرتب باشد و جایی روی زمین ننشیند. اما حالا دیگر راحت تر است. فقط وقتی به خانه می رسد حتی اگر ساعت 1 صبح باشد، باید رخت هایش را در لباسشویی بریزد و کفشش را پاک کند و دوش بگیرد و بعد بخوابد. گفت از اینکه کسی در سینک ظرفشویی، دست بشورد بیزار است. یا مثلا همیشه ترس از این دارد که یک نفر با کفش وارد خانه اش شود. یا اگر مهمان از توالت استفاده کند، حتما بعد از رفتن مهمان توالت را می شوید و خشک می کند. می گفت خیلی بهتر شده است.البته بهتر شدنش را منهم قبول دارد. در این سه سال خیلی تفاوتهای متوالی در عادت هایش بوجود آمده است.
امروز که آب از دستم چکه می کرد، با خودم فکر کردم من به چه چیزهایی حساسم؟ هورت کشیدن مایعات و سوپ؟ با قاشق دهن زده شده از غذای مشترک خوردن؟ خیلی از اینها فقط لذت زندگی را کم می کنند.
گمونم تا از نزدیک با نقاش جماعت زندگی نکنی، نمی تونی ببینی تا چه اندازه هیچی اذیت شون نمی کنه! خصوصا ریخت و پاش و تمام اون موارد بالا

این اعصاب منه ها



چه لذت ها که در ازای این وسواس ها از بین نرفت از خودمون هیچیو دریغ نکنیم حتی میکروب رو
یه کم میکروب، یک کم دگرگونه اندیشیدن. گاهی وقتی به دل هر وسواسی میپریم و جزء جزء بازش میکنیم، پودر میشه و میره به هوا. بعد با تعجب می مونیم که چرا اونطور بودم؟
مرسی برای همه چی و مرسی از حضور همیشگی ات
مرسی از احوال پرسی آره همه چی روبراهه
و امیدوارم که روزی از نزدیک همدیگر را ملاقات کنیم
درود بر فرخنده بانوی مهر آفرین


راستش من هم از طبیعت که باز می گردم مستقیم میرم حمام و همه لباسها را می ندازم توی لباسشویی و خودم هم یه دوش حسابی می گیرم.
ودیگر اینکه ..هر چه فکر می کنم به چه چیزی حساسم ...آها اینکه کسی با دست عرق کرده بخواد بهم دست بده! راستش یه جورایی اصلن خوشم نمیاد و در چنین مواردی سعی می کنمی دستو مشت کنم و به چای دست دادن پانچ کنم یعنی مشتهامان را آرام به هم بکوبیم .البته اگر غیر رسمی باشد.
دیگر چی؟بنظرم دیگر چیز خاصی نیست!
کلهم فقط از اینکه عرق تن کسی بهم بخوره یه ریزه خوشم نمیاد البته بانوان از اینقاعده استثنا هستند
درود بر شما مهربان
امان از کسانی که با روی خیس روبوسی می کنن
فکر نکنم هیچکی بتونه این دو تا رو تحمل کنه. خب به لیستم اینها را اضافه کنم. ببینم چند تا حساسیت مزاحم را باید حذف کنم
منم چه از طبیعت گردی برگردم چه از یک سفر، اولین کارم ریختن لباسها در لباسشویی و دوش گرفتنه. توی مسافرت به مراتب دو برابر زمانی که در منزل و شهر خودم هستم دوش میگیرم. اینها نظافته و لازمه. اما اگر خستگی زیاد باشه، شاید کفشم را جای مناسبی بگذارم و فردا حسابی تمیز کنم.
امان از دست خیس از عرق
حساس بودن به چیزی یعنی نقطه ضعف داشتن، حد اکثر حساس بودن میشود وسواس و حد اقل آن به گمانم بی خیالی
ما حساسیتهای خود را بشناسیم نقطه ضعفهامان را شناخته ایم، خود را بهتر شناخته ایم...
وقتی به چیزی حساسیم یعنی تحمل مان نسبت به چیزی کم است. آن چیز چقدر ارزش دارد و اهم است. هرچقدر آن چیز مهم تر حساسیت ما موجه تر. حساس بودن ربطی هم به خط قرمزهای اصولی و اعتقادی و اخلاقی آدم دارد...
حالا پرسش را مطرح کنیم؛
به چه چیزی حساس باشیم؟
اصلا این حرفها را کنار بگذاریم
بیایید به مهربانی به احترام به انسان به شدن حساس باشیم
به شعار بی شعور هم حساس باشیم :)
دو حساس گفتم در اخر با دو معنی.
شاید باید به حساس بودن حساس باشیم :)
با شما موافقم که به چیزهای مهم حساس باشیم. حالا یک قطره آب روی زمین بچکد، نهایتا باید تی بکشیم. اما وقتی حرفی نابجا از دهانمون خارج میشه، اوضاعی که بهم میریزه به این راحتی ها درست نمیشه.
شناخت همیشه خوبه. من از اون روز دارم به خودم بیشتر نگاه می کنم. چه جاهایی اخمم میره تو هم؟ چه جاهایی فکرم سابیده میشه. خیلی وقتها حساسیت های عیان ما، دست مایه ی آدمهای بیمار میشه که ما رو آزار بدن