من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

تار عنکبوت!

منتظر بودم مدارک را بررسی کند و نتیجه را بگوید. گفت " برو اونجا حساب قرض الحسنه باز کن" 

آنجایی که اشاره کرد مرد جوانی با چشم های پف کرده و ظاهری نه چندان مرتب نشسته و هیچ مراجعه کننده ای نداشت. از 9 بادجه بانک، 4 تا خاموش است. از 5 بادجه ی باقیمانده، یکی مخصوص تسهیلات است که اصلا شماره صدا نمی کند. هنوز از سیستم " تو پشت اون خانم هستی ، تو جلوی این آقا " استفاده می کند. 4 بادجه به ظاهر فعال.

شماره گرفتم و روی صندلی نشستم و با اینکه هیچ کدام از بادجه ها مراجعه کننده ای نداشت اما شماره ای هم اعلام نمی شد. چند دقیقه بعد به همان مرد جوان با چشم های پف کرده نزدیک شدم و پرسیدم " شماره جدید نمی زنید؟ "  فقط از پشت عینک پلک هایش را باز کرد که مرا ببیند و زیر لب گفت " چند لحظه دیگه میزنم"

شماره ام خوانده شد. منتظر بودم کارهای افتتاح حساب انجام شود. نگاهم افتاد به تابلوی معاون شعبه. درست سمت چپ مرد جوان نشسته بود! موهای ژولیده و صورت اصلاح نشده با پیراهنی که هر گوشه از یقه اش به یک سو لمبر انداخته بود. به  سمت راست مرد نگاه کردم. کارکنان دیگر هم دست کمی از این دو نفر نداشتند. پیراهن های رنگ به رنگ، بعضی هایشان اتوی درست حسابی هم کشیده نشده بود.  

باز هم پشت پیشخوان بلند بانک جلوی خانمی که هر سوالی می کنی با بدخلقی جواب می دهد! دست زیر چانه! برای گذران وقت نگاهی به در و دیوار انداختم. تمام زوایای دیوار پر بود از تارعنکبوت. حتی کنار تمام داکت ها تار عنکبوت بسته بود و جای جای دیواری که روزگاری سپید بود، لکه های سیاه بزرگ و کوچک... کاش می شد کارم را در شعبه ی دیگری دنبال کنم....


نظرات 5 + ارسال نظر
گلرو چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 01:36

اینجا ظرفهای ماسب ونوشابه را میشویند وبعد در ظرف زباله می گذارند مبادا زباله بو بگیرد یا کثیف شود.

خیلی مانده تا به آنجا برسیم

گودول سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 09:36 http:// khesht40.blogfa.com

سلام، اینها برای این هست که انگیزه ای وجود نداره، مقایسه حقوق کارمندی با حقوقها دو صد میلیونی، نبودن شرایط لازم برای رشد در بستر مناسب و به همه اینها اضافه کن تنبل و هپلی بودن.

اصلا اگر آدم خدای انگیزه هم باشه تو اون محیط کثیف که قرار بگیره انگیزه هاش پودر میشن

گلرو شنبه 30 مرداد 1395 ساعت 21:36

سلام وصد سلام

درود بر شما

نییییلوفر شنبه 30 مرداد 1395 ساعت 17:06 http://maloosak.69.mu

زندگیتون سرشار ازمحبت ، مهربانی و دریایی از عشق و امید خیلی باعث افتخاره پیش منم بیاین مرسییییییییی
98651

سپاس از آرزوهای خوبتون

بندباز شنبه 30 مرداد 1395 ساعت 16:30 http://dbandbaz.blogfa.com/

پس بگو! واسه همینه که بابام اینقدر از تار عنکبوت بدش میاد! آخه همیشه تا یه تار عنکبوت می بینه دست به کار پاک کردنش میشه ، هر چی من میگم گناه داره حیوونی! خونه خرابش کردی! میگه نه! عنکبوت نکبت میاره دختر...

خیلی محیط غم انگیزی بود مرجان.

وقتی یه جا کثیفه و علی الخصوص وقتی تار عنکبوت میبنده، سکون اتفاق افتاده. حتما پشت سر تار عنکبوت خمودگی و بی تفاوتی هم میاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد