من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

جمع دوستانت جمع ...

بعضی ها آنقدر بی پیرایه هستند که وقتی اتفاقی برایشان می افتد و تو متوجه نمی شوی! یا متوجه می شوی و به هر علتی فراموش می کنی در وقت مناسب جویای احوالشان باشی، بعد که تماس می گیری و عذرخواهی می کنی جوابشان چیزی در این مایه هاست:

 " مرسی که الان زنگ زدی . درک می کنم گاهی آدم کار داره نمیتونه تماس بگیره"

 یا 

" ای بابا ! وظیفه نداشتی زنگ بزنی (بیای) . حالا که گذشت"

یا 

" چیز مهمی نبود. خودتو اذیت نکن. پیش میاد دیگه" 

یا اگر مشکل اشان همچنان به قوت خودش باقی باشد نهایتا پس از اصرارت، درخواست می کنند کار کوچکی انجام دهی. بعد همین آدمها وقتی مشکلی برایت پیش می آید و متوجه شوند در اولین فرصتی که بتوانند تماس می گیرند و اصرار می کنند به نوعی در حل مشکل کمک کنند. و اگر در زمان مناسب متوجه نشده باشند یا فراموش کرده باشند که تماس بگیرند هر زمان به یاد بیاورند ، باز هم تماس می گیرند تا حداقل همدردی کنند.


چقدر بودن این آدمها زندگی را خوشایند می کند. 


یک روز گرم تابستانی - تهران

نظرات 3 + ارسال نظر
سلماز چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 16:56

مثل بودن تو

عزیزم

بندباز پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 14:04 http://dbandbaz.blogfa.com/

راستش من هر از چند گاهی سر می زدم وبلاگت، اما همان پست قدیمی رو می دیدم. الان یهو شوکه شدم که این همه پست کجا بوده و من ندیدم!!... یعنی زمان اینقدر زود می گذرد؟...
می دونی زویا! بودن و ماندن درکنار آدم ها هنر میخواد... و همه هنرمند نیستند... همه، از جمله خود من...

زمان به همین سادگی میگذره

امیدوارم این هنر رو پیدا کنیم. من تا جایی که به شعورم توهین نشه پای دوستیهام میمونم ولی اگر بهم بربخوره دیگه هیچی نمیتونه اون رابطه ی خراب شده رو درست کنه

گلرو جمعه 1 مرداد 1395 ساعت 10:42

شاد باشید وآیا اول شدم؟

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد