من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد
من و زندگی

من و زندگی

زنی که از دغدغه های کوچکش می نویسد

عادت ها!

بقیه پولم را با یک اسکناس نو و یک اسکناس کهنه پرداخت. تا اسکناس ها را در دست گرفتم دیدمش که نشسته و تمام پول های کهنه و نو را از هم جدا می کند! روحش شاد 

حدود 14 سال پیش به مدت یک سال در شرکتی کار می کردم که رئیس هایش دو پیرمرد بودند. سابقه دوستی اشان به 30 سال می رسید. هر روز با هم بحث داشتند. هر دو دقیق، سحرخیز، منضبط و کاردان. هر دو کم صبر! یکی اهل مطالعه و کم شنوا ، دیگری پرسروصدا و بیشتر اوقات غیرقابل تحمل. آنکه اهل مطالعه بود از وقتی دیده بود توی کشوی میزم کتاب نگه می دارم، خصوصا از وقتی فهمیده بود یکی از کتابها دیوان حافظ است، هر از گاهی که بیکار بودم بالای سرم می ایستاد و می گفت اگر می خواهی بنویس و بعد شعر می خواند شعرهایی که من تا بحال نخوانده یا نشنیده بودم.

آنکه پر سر و صدا بود، گاهی که همه سرشان به کاری گرم بود آهسته می رفت از آشپزخانه سینی استیل می آورد و وسط شرکت به زمین می کوبید. صدبار بیشتر نصف جان شدیم. البته از آنجایی که من خیلی بد می ترسیدم همیشه بین اشان بحث در می گرفت و آنکه اهل مطالعه بود سرزنش اش می کرد این چه کاری است با دختر مردم می کنی؟ و او اولش فقط می خندید بعد جوابی می داد و می رفت سرجایش می نشست. همکاری داشتم که همسن و سالم بود و روبروی در ورودی سالن می نشست . گاهی وقتها می دید که او سینی به دست می آید. به هر ترتیبی بود مرا خبر می کرد که زیاد نترسم. نه اینکه فقط مردم آزاری داشته باشد، اتفاقا خیلی به من محبت می کرد اما حکایت سرشکستن و در دامن گردو ریختن!

یکی از عادت های عجیب آن که پر سروصدا بود، این بود که هر وقت دسته پولی به دستش می رسید باند دورش را باز می کرد و با وسواس خاصی پولهای نو و کهنه را از هم جدا می کرد. دو دسته ی مختلف و هر کدام را در یک جیب می گذاشت. و تقریبا همیشه این حرف را از آنکه اهل مطالعه بود می شنیدیم " همه اشو باید خرج کنی، چه فرقی داره نو و کهنه رو جدا می کنی؟" و همیشه جواب این بود " اول کهنه ها رو خرج می کنم تا توی جیبم زیاد نمونن و داغون تر بشن!"


حتی بعد از اینکه از آن شرکت رفتم ارتباط کاری امان حفظ شد. 



نظرات 2 + ارسال نظر
بندباز پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 14:23 http://dbandbaz.blogfa.com/

آدم ها خیلی عجیب و غریبند زویا... مثلا شاید هیچ وقت نشه فهمید که دلیل رفتار آقای مدیر چی بوده؟... وقتی فکرش رو می کنم می بینم خیلی عجیبه...

خودش میگفت برای اینکه پولهای کهنه زیاد تو جیب بمونن پاره تر میشن. جدا میکرد که زودتر خرج کنه!

گلرو جمعه 1 مرداد 1395 ساعت 10:50

شاد باشید وآیا اول شدم؟

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد